وزن تابوت دانشگاه‌های افغانستان

یکی از جنجال‌های به‌راستی خفه‌کننده و رسوا‌کننده که این روزها در جریان است، جنجالی است که بر سر تطبیق قانون تحصیلات عالی کشور در جریان است. دیروز تعدادی از استادان دانشگاه کابل در تجمع اعتراضی تلاش کردند که تابوت پوهنتون‌های افغانستان را به سوی دروازۀ ارگ انتقال بدهند. آنان با ممانعت پولیس روبه‌رو شدند و در نهایت نتوانستند به سوی دروازۀ ارگ پیش روند. مسلم است که تجمع اعتراضی حق مسلم شهروندان کشور است، اما تا آنجایی که آشکار است به نظر می‌رسد استادان دانشگاه کابل وزن تابوتی را که ساخته بودند و می‌خواستند آن را انتقال دهند، نمی‌فهمیدند. از این منظر تجمع اعتراضی آنان نیز قابل اعتناست و باید به این مسأله توجه شود که برد کیفی تدریس آنان تا چه اندازه است.

سال‌ها قبل در سال ۱۹۶۰ میلادی جان اف. کندی در سخنرانی‌ای گفته بود: «نپرسید کشورتان برای‌تان چه کرده، از خود بپرسید شما برای کشورتان چه کرده‌اید.» هرچند این سخن این معنا را می‌دهد که خیر جمع را بر خیر فرد ترجیح دهیم و در نهایت برای اقتدار و سربلندی کشور تلاش کنیم؛ بدان معنا نیست که تمامی خواسته‌های فردی‌مان را در راه وطن از یاد ببریم. با این‌که انتظار ترجیح خیر عموم بر خیر فرد در بسیاری مواردی الزامی است، ولی گاهی لازم است که خواسته‌های فردی نیز در نظر گرفته شوند و برای آن‌ها مبارزه شود.

آن سخن هرچند مجال پرسیدن از کشور را تنگ می‌کند و حکمی یک‌سر آمرانه می‌دهد که ممکن است در مذاق بسیاری‌ها خوش نیاید، اما بخش دوم آن آدم‌ها را در محراق یکی از آزاردهنده‌ترین حالت‌های وجدان قرار می‌دهد. رسم منطقی این است که آدم‌ها در نظمی خاص‌ برای کشور کار می‌کنند که نتیجۀ آن به خیر عمومی و فردی تمام می‌شود. تحصیلات عالی جزئی از همان نظمی به شمار می‌رود که برای خیر عموم و خصوص فعالیت می‌کند. اگر دانشگاه و استادان آن نتوانند و یا شرایط مناسب اجرای خیر عموم را در تحصیلات عالی نداشته باشند، در آن صورت باید پیرو قانونی باشند که از طرف دولت به اجرا در‌می‌آید.

منطقی است که دولت از نقاط ضعیفی که در ساختارش وجود دارد آگاهی داشته باشد و برای جبران ضعف بخش‌ها اقدامات قانونی و عملی را به اجرا بگذارد. از جانبی نیز آشکار است که بزرگ‌ترین منشأ جنجالی که این روزها میان دولت و استادان معترض وجود دارد، فرمان تقنینی است که از طرف ریاست‌جمهوری صادر شده است. اجزای جنجالی این فرمان، آن‌چنان که در خبرها آمده است، مواردی‌اند که عملاً استادان دانشگاه‌ها را در نقطۀ ضعف قرار می‌دهند و مایۀ شرم استادان می‌شوند. یکی از موارد آن فرمان این است که استادانی که نتوانند در مدت شش سال اثر علمی (با معیارهایی که در دانشگاه‌ها معمول است) بنویسند و یا نتوانند در آن مدت ترفیع کنند، باید از کار منفک شوند. چنین خواسته‌ای، منطقی و معقول است. کسی که کرسی استادی دانشگاه را اشغال کرده است و ادعای تدریس دارد و نتواند در شش سال یک اثر علمی بنویسد، به نظر می‌رسد شایستۀ استادی نیست. ادامۀ کار چنین استادی هم برای خودش، هم برای کشور و شاگردانی که پای درس او می‌نشینند، حقارت‌بار، نفرت‌انگیز، ملال‌آور و سخیف‌کننده است. عار، عیب، نقص، بی‌حرمتی و پرده‌دری است که چنین استادی بازهم بر کرسی استادی تکیه زند؛ زیرا کشور برای او زمینه را فراهم کرده است، معاش داده است و بسیاری از امکانات دیگری که در توانش بوده است را فراهم کرده است، اما او برای کشور یک اثر علمی ننوشته ‌و یا ناتوان از نوشتن بوده است.

یکی از موارد دیگر در فرمان، پایین‌آمدن سن تقاعد از ۷۵ سالگی به ۶۵ سالگی است. هرچند دقیقاً نمی‌دانم که عرف معمول در دانشگاه‌های جهان برای تقاعد چند‌سالگی است، اما تصور می‌کنم ۶۵ سالگی مرز مناسبی برای تقاعد است. با تمام حرمتی که به استادان دانشگاه‌ها دارم، بدبختانه باید بگویم که از ۶۵ به بالا دیگر آدم پیر می‌شود و یکی از مشکلات جدی پیری عقب‌افتادن از زمانه است. این هم به آن دلیل است که اولاً بدن از لحاظ فیزیکی پیر می‌شود که لزوماً فرسودگی و ضعیف‌شدن مغز را به همراه دارد، ثانیاً ماهیچه‌ها و استخوان‌ها ضعیف می‌شوند و در بسیاری موارد توانایی تحمل زمان‌های طولانی در صنف‌بودن را ندارند و ثالثاً پیری وضعیت‌هایی را در صنف به وجود می‌آورد که نباید ایجاد شوند. چنین وضعیت‌هایی مثل این است که ماهیچه‌های لب‌ها توانایی جمع‌کردن آب دهان را نداشته باشند و در هنگام تدریس قطار پیش‌روی استاد اذیت شود.

به نظر می‌رسد آنچه در فرمان آمده است، نزدیک به واقعیت است و جنبۀ عینی آن ضروری می‌نماید و خرد استادی باید حکم کند که آن حکم را استادانه بپذیرد و علیه اجرای آن مقاومت نکند. فراتر از این‌ها اگر قرار است کسی برای کشور کار کند، لازم است فضا را برای کسانی که تازه به مراحل استادی رسیده‌اند فراهم کند؛ زیرا نو‌رسیده‌ها هرچه باشد، زمانۀ‌شان را می‌شناسند و بهتر می‌توانند مدیریت درس را بر دوش کشند، مخصوصاً که این روزها ابزار دیجیتال در دانشگاه‌ها راه یافته است و استفاده‌کردن از چنین ابزارهایی برای استادان مهتر دشوار است.

با همۀ این‌ها اگر استادان دانشگاه‌ها از تابوت، مرگ دانشگاه‌ها را در نظر داشته باشند، بهتر است این مرگ را در عملکرد خودشان جست‌وجو کنند. از خودشان بپرسند که برای دانشگاه‌ها چه کار کرده‌اند و کار آنان چه مقدار ارزش داشته است.

You Might Also Like


Warning: Parameter 2 to qtranxf_excludeUntranslatedPostComments() expected to be a reference, value given in /var/www/u0485828/data/www/gumilev-center.ru/af.gumilev-center.ru/wp-includes/class-wp-hook.php on line 286

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>