زیاده طلبی برخی حلقات معلومالحالی که پس از سقوط طالبان عرصه را برای دیگران تنگ کردند و نخواستند از گذشت روزگار بیاموزند، رفته رفته مردم را به صورت ناخواستهای در دام تعصبهای قومی انداخت. حتا رقابت میان گروههایی که از قوم واحدی بودند نیز با هدف تضعیف اقلیتها و بهصورت سازمان یافتهای عملی شد. مجریان طرحهای نامیمونی که حمایت بیدریغ غرب را نیز داشتند، از هیچ کاری برای اجرای طرحهای شان روی گردان نشدند. غربیها از یکسو با دولتی روبهرو بودند که مشروعیتاش در گرو خلع سلاح عمومی، بیرنگ کردن نقش فرماندهان مقتدر پیشین و ترویج مردمسالاری بود اما تحت همین نامها و با شعارهای فریبندهای که البته طرفداران میلیونی در میان اقشار مختلف جامعه هم داشت، مجریان طرحهای یاد شده -چنان که وزیر دفاع پیشین امریکا در خاطراتش مدعی شده-پنهان از نظر غربیها دست به تسلیح تدریجی کسانی زدند که مالیه دهندگان غربی خواهان حذف همیشگی شان از صحنهی سیاسی این کشور بودند.
در سالهای چهارم بعد از رفتن طالبان از قدرت بود که طالبان مجدداً با قدرتنمایی بیشتری ظاهر شدند و درماندگی نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا برای نابود کردن این گروه، با طرح مسئله مصالحه با آنان آشکار شد. تلاشهای بینالمللی برای متقاعد کردن طالبان به مصالحه آغاز شد و همچنان بدون دستاورد قابل توجهی ادامه دارد.
رهبران مجاهدین برای حامدکرزی که ادارهی کشور را در دست داشت بیگانه نبودند، او توانست همه آنها را راضی نگه دارد، حتا اسماعیل خان را که فرزند جوان خود را در رقابتهای قدرت در هرات از دست داده بود. اما جنرال دوستم کسی که نخستین نیروهای امریکایی را برای براندازی حاکمیت طالبان قدم به قدم و سنگر به سنگر همکاری کرد و تا آخرین لحظهی پیروزی در کنار آنان ماند، در یک برنامهی مدون و سنجیده شدهای از صحنه کنار زده شد.
هر کدام از تنظیمها و گروههای مذهبی در کابل سالها با هم جنگیدند و آن جنگها میتوانست درس عبرتی برای قرنهای آینده باشد. اما سیاست حذف و نادیده گرفتن دیگران، از سوی هر کدام از رهبرانی که در هر بخشی از افغانستان قدرت یافته بودند بعدها هم ادامه یافت و آمدن طالبان برای مدتی این غالیه را خاموش کرد.
جنرال دوستم در همان سالها بر ولایتهای شمالی حاکمیت میراند. حاجی محمد محقق، عطا محمد نور، سید منصور نادری، محمد نسیم مهدی و چندین تن دیگر از شخصیتهای برجستهی مجاهدین بهعنوان معاونان جنبش ملی اسلامی که رهبریاش با جنرال دوستم بود، فعالیت داشتند.
اما وقتی آبها از آسیاب افتادند و حامدکرزی با صدای نخستین طبلهای پیروزی بر طالبان وارد صحنه شد، حذف تدریجی این جنرال نیز آغاز شد.
ترکتباران افغانستان که محمد اشرف غنی، رییس جمهور، جنرال دوستم را اخیراً رهبر آنان نامید، کم کم به این امر پی بردند که جنرال دوستم نماد قدرت ایشان است و تلاش برای نادیده گرفتن او نوعی تلاش برای نادیده گرفته شدن ترکان این کشور هم میباشد.
آنها در انتخابات سال ۲۰۰۴ و سپس در انتخابات ۲۰۰۹ از جنرال دوستم بهصورت شگفتانگیزی حمایت کردند. این امر حاکمیت را بر آن داشت تا تلاش تازهای برای کمرنگ کردن نقش او انجام دهد. همان بود که شخصی به اسم اکبربای علم شد و بهانههایی که ناشی از ادعای او مبنی بر رفتار جنرال دوستم با او بود ارگ را بر آن داشت تا خانهی جنرال را در کابل محاصره کند و او را وادار به تن دادن به محاکمهی پوشالی سازد. اما مقاومت جنرال دوستم این طرح را ناکام گذاشت و سرانجام در انتخابات اخیر جهانیان دیدند که نادیده گرفتن یک قومیت که دارای پیشینهی فرهنگی عمیق و درخشانی است، کار سادهای نبوده است.
از طرفی، روسیه خواهان افتادن افغانستان در دام جنگهایی نیست که مرزهای سنتیاش در جنوب و در سرزمینهای تحت نفوذش در آسیای میانه را ناآرام جلوه دهد.
بر اساس تحلیلی که اخیراً از سوی خبرگزاری رویترز منتشر شده، چین و هند نیز که امنیت داخلی خود را وابسته به ثبات افغانستان میدانند، علاقهمند همکاری برای ایجاد آرامش و ثبات در افغانستان اند. اما از آنجا که یافتن گروه مورد حمایت هردو تا حدودی با اما و اگرهایی همراه است، نمیتوان چشمانداز روشنی در این زمینه نشان داد.
طالبان در تلاش بودهاند تا از نیروهای اوزبیک و ترکمن استفاده کنند. عدهی زیادی از آنان را هیچ چیزی غیر از بیکاری و بیروزگاری وادار به روی گرداندن از حکومت نکرده است. برخی از آنان گفتهاند که میخواستهاند کشوری آباد و امن داشته باشند اما دولت به نداهای شان در طول سالیان گذشته گوش نسپرده است.
حالا که زمزمهی از سرگرفته شدن فعالیتهای گروه طالبان و داعش در بهار بر سر زبانهاست این سوال در ذهنها شکل میگیرد که آیا میتوان در برابر همهی ناملایمات پیشرو ایستاد؟
حکومت وحدت ملی اگر نتواند بقای خود را پس از پایان دومین سال شکلگیریاش تضمین کند، بحران مشروعیت نیز بر چالشهای موجود افزوده خواهد شد.
مردم در شمال افغانستان در حال حاضر نگران بازگشت کشور به دوران جنگهای میانگروهی هستند و از آنجا که انتخابات مسئله قومی را یک بار دیگر پررنگتر کرده است، ممکن است وابستگیهای قومیتی و مذهبی در ماههای آینده دلیل شکلگیری جناحهای تازهای شود. در آن صورت دست بالا را در تقلای دستیابی به قدرت کسانی خواهند داشت که بیشترین میزان وفادارای در میان طرفداران حزب و گروه خود را مشاهده کنند.