از زمانی که نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ برای سرنگونی حکومت طالبان و از بینبردن پناهگاههای القاعده به این کشور حمله کردند، اهداف مشخصی که واشنگتن دنبال میکرد به سختی قابل تشخیص بوده است. برای دولت اوباما، طرح اصلی تا سال ۲۰۱۴ به طورکلی شامل استفاده از نیروهای نظامی برای عقبراندن –اگرنه حتا شکست- شورشیان طالبان و آوردن ثباتی ظاهری به افغانستان بود تا اطمینان حاصل شود که القاعده هرگز نمیتواند در آنجا بار دیگر پناهگاهی داشته باشد.
در سال ۲۰۱۴، نیروهای خارجی عملیاتهای نظامی خود را در افغانستان پایان بخشیدند درحالیکه جنگ هنوز ادامه داشت. درنتیجه، امیدواریهای واشنگتن پس از ۲۰۱۴، بر روی اهداف سیاسی لرزانی قرار گرفت: پشتیبانی کامل و تلاشهای جدی برای روند آشتی میان دولت افغانستان و طالبان افغان. درحالیکه واشنگتن درپی حمایت از چنین روندی است، همزمان به نیروهای تحت محاصرهی افغان مشاوره و کمک ارائه میدهد. متاسفانه، برای واشنگتن، قمار بر سر روند صلح میتواند اشتباه بزرگی به حساب بیاید – و درعینحال، طرحهای جایگزین نیز بیشتر امیدوارکننده نیستند.
رحقیقت، واشنگتن درحال سرمایهگذاری برای قرارداد صلحی است که به جنگ افغانستان پایان ببخشد – هدفی بسیار بلندپروازانه.
تلاشهای ناموفق برای تعامل با طالبان به بیش از ۱۰ سال قبل بازمیگردد. دورههایی از امیدواری نیز در این مدت وجود داشته است. در ماه جولای سال ۲۰۱۵، نمایندگان طالبان مذاکرات رسمی را با مقامات دولت افغانستان در پاکستان برگزار کردند. بااینهمه، این مذاکرات بهسرعت با انتشار خبر مرگ ملا عمر دچار وقفه شد. در ماههای اخیر، افغانستان، پاکستان، ایالات متحده و چین، گروه همکاریهای چهارجانبه را ایجاد کردند که زمینهها را برای ازسرگیری مذاکرات صلح آماده کند. برای چندین هفته، این گروه تاکید داشتند که مذاکرات مستقیم میان کابل و طالبان به زودی برگزار خواهد شد – تا تاریخ ۵ مارچ، زمانی که طالبان بیانیهای را صادر کردند که در آن گفته بودند درحالحاضر بههیچ وجه قصد شرکت در مذاکرات را ندارند.
سه دلیل موجه برای این نگرانی وجود دارد که طرح اصلی واشنگتن بهاحتمال زیاد شکست خواهد خورد.
نخست، طالبان، باتوجه به عملکردهای قدرتمندشان در میدانهای جنگ، انگیزهی چندانی برای زمینگذاشتن سلاحهایشان و پیگیری توافق صلح ندارند. ممکن است چنین استدلال شود که قرارداشتن طالبان در موضع قدرت درواقع میتواند این گروه را تشویق به پیوستن به مذاکرات کند، چراکه این جنبش موقعیت مناسبی برای چانهزنی دارد. بااینحال، رهبر طالبان این گفتوگوها را رد کرده است. درهرصورت، بعید است که کابل بخش زیادی از خواستههای جسورانهی طالبان را بپذیرد – که میتواند شامل جایگاهی در دولت باشد. هیچ نشانهای وجود ندارد که کابل حتا پیششرطهای طالبان برای مذاکرات را پذیرفته باشد که شامل خروج تمام نیروهای خارجی میشود.
دلیل دوم برای تردید درمورد یک روند صلح موفقیتآمیز، شکافها در گروه طالبان است و منافع داخلی این گروه که بهشدت درمخالفت با مذاکرات قرار میگیرد. رهبر طالبان ملا منصور، که گفته است از ایدهی آشتی حمایت میکند، دربرابر یک جناح قدرتمند مخالف مذاکرات صلح قرار دارد که بهاحتمال زیاد حتا درصورت دستیابی به یک توافق صلح نیز در میدان جنگ باقی میمانند. ممکن است پیش از مذاکرات طالبان با دولت افغانستان، نیاز به برگزاری یک مذاکرهی صلح میان خود طالبان وجود داشته باشد.
دلیل سوم تردید به موفقیت گفتوگوها، پاکستان است. گروهی از طبقهی سیاسی افغانستان، از نقش برجستهای که گروه همکاریهای چهارجانبه برای پاکستان در نظر گرفته است ناراضی هستند. اما از طرفی، پاکستان به هیچ عنوان ضمانتی نسپرده است که طالبان را بر سر میز مذاکرات صلح میآورد – توجیه اصلی برای گنجاندن این کشور در گروه همکاریهای چهارجانبه. دلیل ساده است؛ پاکستان درحال از دستدادن اهرم فشار خود است که مدتها از آن بهره میبرد. اهرمی که از پناهدادن به طالبان در وزیرستان شمالی بهدست آورده بود. پیروزیهای طالبان در افغانستان به آنها اجازه داده است تا عملاً پناهگاههای جدیدی در این کشور ایجاد کنند. بهعلاوه، یک حملهی نظامی پاکستان به وزیرستان شملی (که دیگر گروههای شبهنظامی را هدف قرار داده بود)، نیروهای طالبان را بیشتر به سمت افغانستان راند. از یک دیدگاه گستردهتر ثبات منطقهای، این تحولات، باتوجه به اینکه برخی از جناحهای طالبان پاکستانی نیز اکنون در افغانستان پنهان شدهاند و از این کشور بهعنوان پایگاهی برای حمله به پاکستان استفاده میکنند –ازجمله قتلعام مدرسهای در پیشاور در ماه دسامبر ۲۰۱۴- بیش از همه نگرانکننده هستند.
همچنین به خاطر داشته باشید که اگرچه اعتقاد بر این است که ملا منصور رابطهای نزدیک با سیستم استخباراتی پاکستان دارد، برخی از جناحهای طالبان هیچ علاقهای به پاکستان ندارند. همانگونه که دو سال قبل نوشته بودم، مصاحبههای انجامشده با زندانیان طالبان توسط بازجویان ناتو در سال ۲۰۱۱ نشان داد که بسیاری از افراد این گروه به پاکستان اعتماد ندارند و از کنترل شدیدی که از سوی استخبارات پاکستان بر آنها اعمال میشود نفرت دارند. باتوجه به علاقهی پاکستان به پیگیری سیاست حمایت و تقویت نیروهای جنگجو در افغانستان باهدف به حداقل رساندن نفوذ هند، سوال تعهد پاکستان به مذاکرات صلح همچنان برجا باقی است. در سال ۲۰۱۲، شورای عالی صلح افغانستان برنامهای برای تعیین نقشهی پروسهی صلح راهاندازی کرد که مشابه مدل فعلی گروه همکاریهای چهارجانبه، پاکستان در آن نقش مرکزی را دارا بود. این طرح بدون شک موفق به دستیابی به هدف خود نشد.